جدول جو
جدول جو

معنی منفجر شدن - جستجوی لغت در جدول جو

منفجر شدن
کفتن ترکیدن پکیدن ترکیدن: (انبار باروت منفجر شد)
تصویری از منفجر شدن
تصویر منفجر شدن
فرهنگ لغت هوشیار
منفجر شدن
ترکیدن، از حال طبیعی خارج شدن (ناگهانی) ، اوج گرفتن، شدت یافتن، از هم پاشیدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
منفجر شدن
تنفجر
تصویری از منفجر شدن
تصویر منفجر شدن
دیکشنری فارسی به عربی
منفجر شدن
Explode
تصویری از منفجر شدن
تصویر منفجر شدن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
منفجر شدن
exploser
تصویری از منفجر شدن
تصویر منفجر شدن
دیکشنری فارسی به فرانسوی
منفجر شدن
kulipuka
تصویری از منفجر شدن
تصویر منفجر شدن
دیکشنری فارسی به سواحیلی
منفجر شدن
پھٹنا
تصویری از منفجر شدن
تصویر منفجر شدن
دیکشنری فارسی به اردو
منفجر شدن
ระเบิด
تصویری از منفجر شدن
تصویر منفجر شدن
دیکشنری فارسی به تایلندی
منفجر شدن
爆発する
تصویری از منفجر شدن
تصویر منفجر شدن
دیکشنری فارسی به ژاپنی
منفجر شدن
להתפוצץ
تصویری از منفجر شدن
تصویر منفجر شدن
دیکشنری فارسی به عبری
منفجر شدن
爆炸
تصویری از منفجر شدن
تصویر منفجر شدن
دیکشنری فارسی به چینی
منفجر شدن
폭발하다
تصویری از منفجر شدن
تصویر منفجر شدن
دیکشنری فارسی به کره ای
منفجر شدن
patlamak
تصویری از منفجر شدن
تصویر منفجر شدن
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
منفجر شدن
meledak
تصویری از منفجر شدن
تصویر منفجر شدن
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
منفجر شدن
বিস্ফোরণ হওয়া
تصویری از منفجر شدن
تصویر منفجر شدن
دیکشنری فارسی به بنگالی
منفجر شدن
फटना
تصویری از منفجر شدن
تصویر منفجر شدن
دیکشنری فارسی به هندی
منفجر شدن
esplodere
تصویری از منفجر شدن
تصویر منفجر شدن
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
منفجر شدن
explotar
تصویری از منفجر شدن
تصویر منفجر شدن
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
منفجر شدن
explodieren
تصویری از منفجر شدن
تصویر منفجر شدن
دیکشنری فارسی به آلمانی
منفجر شدن
ontploffen
تصویری از منفجر شدن
تصویر منفجر شدن
دیکشنری فارسی به هلندی
منفجر شدن
вибухати
تصویری از منفجر شدن
تصویر منفجر شدن
دیکشنری فارسی به اوکراینی
منفجر شدن
взрываться
تصویری از منفجر شدن
تصویر منفجر شدن
دیکشنری فارسی به روسی
منفجر شدن
eksplodować
تصویری از منفجر شدن
تصویر منفجر شدن
دیکشنری فارسی به لهستانی
منفجر شدن
explodir
تصویری از منفجر شدن
تصویر منفجر شدن
دیکشنری فارسی به پرتغالی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از منزجر شدن
تصویر منزجر شدن
باز ایستادن سر باززدن: (بدین مواعظ منزجرنشد و بدین تنبیهات مرتدع نگشت) (جهانگشای جوینی 103: 2)، بیزار شدن متنفر گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منظور شدن
تصویر منظور شدن
دیده شدن، مقبول گردیدن پسند افتادن، مورد توجه قرار گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منفجر کردن
تصویر منفجر کردن
کفانیدن کفتانیدن ترکاندن ترکاندن: (دینامیت را منفجر کرد)
فرهنگ لغت هوشیار
متنفر گردیدن شمانیدن کنیکیدن بیزار شدن رمیدن بیزار شدن نفرت داشتن رمیدن: قوت شاعره من سحر از فرط ملال متنفر شده از بنده گریزان میرفت. (حافظ)
فرهنگ لغت هوشیار
در اندیشه فرو رفتن اندیشمند شدن بفکر فرو رفتن: متفکر شده در صدد تحقیق بر آمد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منجر شدن
تصویر منجر شدن
کشیده شدن، منتهی شدن: (این کار شما منجر بنزاع خواهد شد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منجر شدن
تصویر منجر شدن
((~. شُ دَ))
کشیده شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منجر شدن
تصویر منجر شدن
انجام شدن، انجامیدن، فرجامیدن
فرهنگ واژه فارسی سره
بیزارشدن، دل زده شدن، متنفر شدن، نفور گشتن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از منتشر شدن
تصویر منتشر شدن
Emanate
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از منتشر شدن
تصویر منتشر شدن
emanar
دیکشنری فارسی به پرتغالی